ای پر از عطر تنت پیرهن لیموها!حلقه بر دوش که شد عاقبت آن بازوها؟رفتی و باغ تو را یک شبه آفت برداشتخشک شد شاخۀ پر میوۀ زردآلوهاآه بعد از تو زمین مزرعۀ تریاک استنیست یک قطره عسل در دهن کندوهامن که یک برکۀ یخ بستۀ خالی شده امکوچ کردند و شکستند دلم را قوهاتو کجا در به دری، روی کدام اقیانوس؟آه ای قایق بی لنگر بی پاروها!از کلاغان خبرچین نه، دلم می خواهدخبر مرگ مرا بشنوی از تیهوهابه خدا از شب تنهایی من گرم تر استروی یخها شب طولانی اسکیموها شعر کوتاه...
ما را در سایت شعر کوتاه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mrobaiia بازدید : 1 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:48